-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1384 10:15
اگر یکی رودیدی وقتی داره ترکش میکنی برات فقط سکوت کرد بدون که دیونته اگر یکی رو دیدش که یه گوشه افتاده و و یک پارچه سفید روش کشیدن بدون بهخاطر تو مرده
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 09:54
با سلام من به علت عمل جراحی که روی من در ۳۰ خرداد انجام خواهد گرفت من به مدت ۱ ماه نیستم اگه کاری داشتین برای من به ایمیل Email : hamid_namvar@yahoo.com پیغام بگذارید با تشکر فراوان حمید (قوکان) ... .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 خردادماه سال 1384 13:44
نه برگ گلی به شاخه هامی ماند نه هچ کس بجزخدامی ماند خوش باش وبدی نکن که ازماتنها یک خوبی ویک بدی به جامی ماند
-
نوشتهایی از دوست خوبم مینا ... .
یکشنبه 8 خردادماه سال 1384 09:52
سلام بچه ها یادمه یه روز (۹ خرداد ۸۴) وقتی میخواستم نظر ها رو بخونم چشمم به یه نظر برخورد کرد که منو تحت تاثیر خودش قرار داد متن این نظر این بود : سرزمین زیبایی واسه خودت دست و پا کردی (: وفتی کسی عاشقه حتی خوابیدنش هم به خاطره عشقشه...ساختن یه همچین سرزمینی دله عاشق میخواد ! و تو هم از اون بی نصیب نیستی X: خیلی دوست...
-
شعری از دوست خوبم در کرج
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 11:26
اگر صدایم کنی ،شادمانه بال میگشایم غصه هایم را در سبدی میریزم و پشت در میگذارم . آنگاه به آسمان خیره میشوم تا فرشته ها از پله های ستاره پایین بیایند و مرا با خود ببرند . اگر همه درختان مال من بودنددفتر هایی گرد میاوردم هر درخت دفتری و هر دفتری پر از عاشقانه های من برای تو ... ( مهری ۲۰ ساله )
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 10:41
حیرت نکن ! به اعتبار شیرین ترین لحظه ای که با تو از یکی بودن سخن گفتم می آیم . بارها و بارها می نویسم تا بدانی که من انتهای تو را می خواهم انتهای خودم انتهای خواهش ، نه انتهای ماورائی بودن ، یک دوست داشتن ساده ، نه عشقی افلاطون وار ! من و تو با هم رشد می کنیم و همزیستی داریم . گرچه میلیونها سال نوری از هم فاصله داریم...
-
شعری از دوست و شاعر عزیزم مهدی زارع
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 10:46
من خدا را گویم که به باران گوید که ببارد همه جا چه سفید و چه سیاه که بشوید غم و اندوه بشر را از دل و زند بر دل ما رنگی نو من به پیراهن رز میگویم من و تو هم رنگیم من و تو علت سرسبزی دنیا هستیم من به هنگام سحر میخوانم قصه راز شکوفایی گل قصه ناز اقاقی ها را صحبت من همه جا سر سبزیست قصه بودن من امید است من به امید خدا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 10:22
غم عشق ای مــهار عاشــقان د ر د سـت تو همچو اشتر در قطارم روز وشب گر عشـــق نبو د ی و غـــم عشق نبــو د ی چند ین سخن نغز که گفتی که شنید ی و ر با د نبــو د ی که سـر زلــف ربـو د ی رخساره معشوق به عاشق که نمودی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 10:14
من متن این شعر رو خیلی دوست دارم واسه همین میزارم تو وبلاگم البته یک کوچولو دزدی کردم از یه جاییی شرمنده اخلاق ورزشی جمیع لحظههارو با تو بودن.. در نگاه تو شکفتن .. حس عشق رو در تو دیدن.. مثل رویای تو خوابه.. با تو رفتن.. با تو موندن. مثل قصه تورو خوندن.. تا همیشه تورو خواستن.. مثل تشنگی آبه.. اگه چشمات من رو...
-
هدیه
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 12:33
هر پرنده ای که عاشق می شد ، سراغ طاووس می آمد و از او خواهش می کرد یکی از پرهایش را به او بدهد تا برای محبوبش ببرد...... طاووس هم مخالفتی نمی کرد و پرهایش را یکی یکی به پرنده های عاشق می داد ...... و یک روز طاووس خودش عاشق شد ..... با خودش گفت : چه هدیه ای برای محبوبم ببرم؟....... و فکر کرد شاید پر خودش بهترین باشد...
-
یادمه یادمه اون ... .
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 11:09
یادمه اون روزی که تو رو توی کوچه دیدم صدای خنده هاتو پشت دیوار شنیدم توی چشمون قشنگت رنگی تازه دیدم مزه بوسه هاتو یواش یواش چشیدم اون دو تا چشم سیات دلمو صدا کرد با ناز عاشقی منو آشنا کرد رنگ بوسم به تنت گرمی اون قدمت بوی ناز پیرهنت منو دیوونه کرد ... .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 10:30
فصل گریه،فصل ماتم ، فصل مرگه اطلسی ها فصل پرپر شدن عشق تو هجوم بی کسی ها زخمی یه غروب غمگین به ستاره دل سپردن لحظه ی فراقو دیدن ضربه ی مرگو شمردن هق هقه ترانه ها رو تو سکوت شب شنیدن خسته از تکرار بودن مرگه زندگی رو دیدن مرگه زندگی رو دیدن تو هجوم شب وحشت خسته از تکرار تردید قطره قطره جون سپردن توی دست سرد خورشید لحظه...