حیرت نکن ! به اعتبار شیرین ترین لحظه ای که با تو از یکی بودن سخن
گفتم می آیم . بارها و بارها می نویسم تا بدانی که من انتهای تو را
می
خواهم انتهای خودم انتهای خواهش ، نه انتهای ماورائی بودن ، یک دوست
داشتن ساده ، نه عشقی افلاطون وار ! من و تو با هم رشد می کنیم و
همزیستی داریم . گرچه میلیونها سال نوری از هم فاصله داریم اما درون من
 بخشی از توست و من به اتکای حرفهای سادگی بی هیچ پیرایه ای می
آیم و می روم مثل یک رهگذر در خیابان شلوغ و تنها من ترا می بینم که می
 آیی آهسته و آزاد
گر چه نمی توان به تو دست یافت ، گرچه تو و من دست نیافتنی هستیم
اما آیا به سادگی همین جمله کوتاه فکر کرده ای که
لذت آزادی را به هم بخشیده ایم؟
گفتگوی درونی بشر اگر پایان یافت من و تو هم پایان می یابیم ... 
نظرات 2 + ارسال نظر
م دوست حمیده سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ق.ظ

سلام میتونم بگم آخرشه

[ بدون نام ] شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:19 ق.ظ

har kas bade ma be khalg gooyad ma sineye oo nemikharashim ma khubiye oo be khalg gooim ta har do dorug gofte bashim salam khubi? khaste nabashin jaleb bud

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد